به دنبال اجرای طرح افزایش ضریب امنیت اجتماعی و بازتاب های گسترده ی این طرح در سطح جامعه، با چند تن از شهروندان عزیز مصاحبه ای ترتیب دادیم که توجهتان را به این گفتگوها جلب می کنم:
1)
- سلام مادر!
- سلام ننه! حالت خوبه؟ عمه ملوکت خوبه؟ اکبر چطوره؟ بتول خانوم می گفت با زنش رفته خارجه. می گفت اکبر اجاقش کوره رفته دوا درمون کنه. آره؟...
-نه مادر. مثل اینکه اشتباه گرفتید. من یه خبر نگار هستم.
- ای وااااای! ببخشید ننه جون! فکر کردم نوه ی کبلایی محمودی. بگو ننه بگو...
- می خواستم نظرتون رو درباره ی طرح مبارزه با بد حجابی بپرسم.
- خوب شد گفتی ننه. این طرحه واسه ما مصیبتی شده. از هفته ی پیش تا حالا سه بار منو گرفتن! دفعه ی اول که نمی دونم واسه چی...
- بی علت که نمی شه. باید یه علتی داشته باشه.
- راستش ننه جون از شما چه پنهون؟ روسریمو توی خونه جا گذاشته بودم!! پیریه دیگه! آره ننه... داشتم می گفتم... دفعه ی دومش توی پارک دانشجو با نوه ی کبلایی محمود داشتیم هوا می خوردیم که یهو ...
- خیلی ممنونم مادر! دفعه ی سومش هم باشه طلبتون!
2)
- سلام آقا... خواستم نظرتون رو درباره ی طرح افزایش ضریب امنیت اجتماعی بپرسم.
- سلام... ایرادی نداره بپرسید!
- خب نظرتون رو بفرمایید.
- در چه موردی؟
- در مورد طرح افزایش ضریب امنیت اجتماعی.
- خب؟!!!
- هیچی! راحت باش!!!
3)
- سلام خانوم!
- سلام آقا!
- شما به عنوان یه خانوم محجبه نظرتون در رابطه با طرح مبارزه با بد حجابی چیه؟
- محجبه سیخی چند؟! تا همین دیروز به من می گفتن: «لیلی لوپز»! که نیروی انتظامی منو گرفت و برد و اینطوری درآورد!
- به نظر شما این وضعیت بهتره یا وضعیتی که دیروز داشتین؟
- ای بابا! سوالایی می پرسیدا! معلومه که اونجوری راحت تر بودم. تا دیروز صد متر که توی پارک قدم می زدم واسم 40 تا مجنون سینه چاک پیدا می شد! از سر و کولم بالا می رفتن!! ولی حالا کارتن خوابا هم نگام نمی کنن! تا دیروز هر ساعت سوار ماشین یکی از «بوی فرندام» بودم ولی حالا بابام هم سوارم نمی کنه!! ... [در حالی که بغض گلویش را گرفته ادامه می دهد] ... تا دیروز... تادیروز وارد هر مغازه ای می شدم کلی تخفیف و اشانتیون(!) می گرفتم ولی حالا یه چیزی هم می کشن روش! تا دیروز از جلوی هر پسری رد می شدم می گفت: «آهای خانوم! کجا؟ کجا؟» یا «خوشگل! بلای جون من! عزیزمن!» ولی حالا میگن...
[مصاحبه به علت تالمات روحی مصاحبه شونده قطع شد!]
4)
- سلام! ببخشید که مزاحم کسبتون شدم...
- سلام! اشکل نداره، بنال!!!
- می خواستم نظرتون رو درباره ی طرح مبارزه با بدحجابی بپرسم
- راستش همچین بگی نگی دهن ما رو صاف کرده... کاسبی همچین بگی نگی ریخته تو هم... دهن دخلمون صاف شده بگی نگی...
- می شه بپرسم چرا؟
- راستش تا قبل از این جنگولک بازیا هر خانومی که بساط ما رو می دید یه دونه از این دستمال دماغا می خرید [ روسری ها را نشان می دهد] و کلی هم بالاش می سلفید! راستش تا قبل از این ماجرا رضا و اصغر رو می فرستادم تو کوچه ها تا لباس کهنه های ملتو بخرن و بعدش ببرن گاوداری و وقتی آماده شد بیارن ما کنار خیابون بفروشیم! البته خدا کریمه. ما هم کارمونو بلدیم. این نشد می زنیم تو کار «چادر برمودایی» و « مقنعه یقه هفت» و « مانتو سنگشور» و ... خلاصه دهن بازارو صاف می کنیم!
- پس شما با این طرح مخالفید؟
- نه داداش! ما صد تا سگ کی باشیم که مخالفت کنیم؟ برادرای مخلص نیروی انتظامی هر غلطی بکنن ما موافقیم فقط بگی نگی دهن بساطمونو صاف نکنن!
- پس موافقید؟
- همچین بگی نگی!
- ممنونم!
- خواهش می کنم! [ زیر لب می گوید:] ای دهنت صاف!
5)
- سلام کوچولو!
- چوچولو پدلته! مگه مادل پدلت بهت ادب یاد ندادن؟
- هه هه هه! چه کودک شیرین زبونی هستی!
- هستم که هستم! تازه کجاشو دیدی؟
- عزیزم! نظرت در باره ی طرح مبارزه با بد حجابی چیه؟
- خواهش دالم.اِعِ ِع. بله.[با لهجه تهرانی و کمی گرم شروع می کند] اول سلام علض می کنم خدمت تمام مردم فلهنگ دوست فهمیده ی سلزمینم ایلون! [با لهجه بسیار فاخر و ادبی ادامه می دهد:] اما وقت لا غنیمت بشمالیم و بلویم، سلاغ بحث اصلی. دل دولان متاخل مسئله ی حجاب مخصوصا حجاب بانوان دل جوامع بسیال بحث انگیز شده و مولد شک و شبهات فلاوان قلال گلفته است.لیکن بنده می خواهم علض کنم این مسئله، مسئله تازه و جدیدالحدثی نیست. از لوزگالان گذشته این چنین خلافه هایی دل جوامع بشلی وجود داشته است و این معضل از چیزی نشات نمی گیلد الا از خودبزلگ بینی انسان ها دل طول تالیخ. حجاب و پوشش دل انسان ها از همان زمانی لواج پیدا کلد که او یعنی انسان ابتدایی دچال غلول و خود بزلگ بینی شد و خود لا تافته ای جدا بافته و نماینده ی خداوند دل زمین انگاشت!!!
[به دلیل ضعف اطلاعاتی مصاحبه کننده، مصاحبه تعطیل گردید!!!]